ای به داد من رسیده توروزهای خود شکستن
ای چراغ مهربونی من توشبای وحشت من
ای به داد من رسیده توروزهای خود شکستن
ای چراغ مهربونی من توشبای وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردد
توشبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید
اگر باشی یانباشی برای من تکیه گاهی
میون این همه دشمن تورفیقی جون نیاهی
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت
ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من ازتن تو خون گرفته
اگر مدیون توباشم اگر ازتو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت