ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد
که امشب با ناله ای بغض آلود
بر دیار این دل خسته
اشک می ریزد
***************************************
مدان در راه است
کوچه ها منتظرند
سفری باید کرد، به ته واژه ی عشق
به گذرگاه سلوک نگاه باران
لحظه ها در گذرند، ابرها میشمرند ثانیه ها را
وقت تنگ است و زمان مشغله دار
من که رفتم !
تو بگو با مهتاب ...
پشت سر آب نریزد که من
قصد برگشت ندارم به زمین!
و به مقصد رسیدی!بدون من!
اما من هم چنان رد پاهای تو را دنبال میکنم
نه برای رسیدن به تو
نه!
می خواهم بی من بودن هایت را بشمارم...
*******************************************
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کاربدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که این هتل
به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد
اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و …
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیره،
نگاهم را به سوی تو و آسمون می گیرم،
و آنقدر با تو درد دل می کنم،
تا کم کم چشم ایم با ابرهای بهار مسابقه می گذارند.
و پس از اون که قلبم سبک می شه.
تو می آیی و تمام فضایی دلم را پر می کنی.
آن وقت دیگر آرام می شم.
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تونه مرا از پای دربیاره،
چون تو را در قلبم دارم.
دوستی یعنی با هم بودن...
دوستی یعنی غمخوار یکدیگر بودن...
دوستی یعنی شریک روزهای تاریک و روشن هم بودن...
دوستی حقیقی زمان میبرد و به دلسوزی و احترام و اعتماد متقابل نیاز دارد
دوست کسی است که می توانم نزد او بلند فکر کنم.
دوستی یعنی گوش شنوا .. دل پرمهر و دست یاری گر
دوست فقط یافتنی نیست بلکه ساختنی است ...